چند روز پیش یه خبر خونم جالب بود واسم: افغان‌هاي تهراني؛ مهماناني كه به راحتي مي‌آيند و نمي‌روند و تهراني مي‌شوند! كودكاني كه كابل را با تهران مي‌شناسند!

گفتند مهمون حبیب خداست ولی دیگه نه تا این حد! نه تا این حد که بیان و دیگه نرن! این‌طوری دیگه نه خدا راضیه نه بنده خدا! شنیدین که میگن کنگر خورده لنگر انداخته ؟ ولی اینا کنگر نخورده لنگر که انداختن هیچ این‌جا واسه خودشون خونه و زندگی دارن. دیگه به جایی رسیده وقتی میگی ایران ُ  توی هر کوچه و پس کوچه و شهرهای مختلف هزاران خاطره دارن! بعضی‌هاشون که دیگه از ما و شما زدن جلوتر. دیگه کابل و با تهران می‌شناسن! 

دیگه نه از لباس‌های محلی‌شون خبریه نه از شلوارای گشاد! اومدن تهران و تی‌شرت‌های مارک‌دارو با شلوار جین می‌پوشن! خیلی‌هاشون دیگه لهجه هم ندارن. از منو شما بهتر فارسی حرف می‌زنن! اگه چشماشون بادومی نبود بهت قول می‌دم نمی‌تونستی تشخیص بدی که ایرانی نیست!

آدامس می‌جوند و وقتی پول توی جیبشون باشه خرج‌های آن‌چنانی می‌کنن که باورتون نمیشه مثلا" اینا یه سری افغانی مهاجرن! دورو برت و خوب نگاه کن! ... اوناها ! یکی‌شون!

توسط: ارکیده هاشمی