با نام تو آغاز...
به نام خدا
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و هفتم مرداد ۱۳۸۷ ساعت 11:49 توسط جامعهایهای جوان!
|
به نام خدا
گاهی واژهها کم میشوند، گم میشوند، دود میشوند میروند جایی دور؛ آنهم درست زمانی که میخواهی حرف مهّمی بزنی، چه چیز مهم تر از حرف دل؟! واگویهی حرف دل برای عزیز دل... .
وقتی میخواهی بگویی دلم برایت تنگ میشود. به بزرگی خودت دلم برای دلی که رنگ و بوی تو را گرفته تنگ میشود، واژه کم میآوری. گفتم که دود میشوند. گم میشوند. قایم می شوند. اصلا میروند در پستوی بغض گره خورده در گلو... .
اما بگذار بدون واژه - واژههایی که هر چند بزرگ باشند جلوی بزرگی تو هیچاند - بگویمت:
محبوبم! دلم را یک ماه به تو سپرده بودم، دلم را محکم کنار خودت نگه دار...
عزیزم! لاتزغ قلوبنا بعد اذهدیتنا!...
معبودا! به سلامی دوباره دل گرمام، دل سردم مکن.